معنی نوعی غسل

واژه پیشنهادی

نوعی غسل

غسل مس میت

غسل میت

ارتماسی

ترتیبی

حل جدول

نوعی غسل

ارتماسی

عربی به فارسی

غسل

شستن , شستشو دادن , پاک کردن , شستشو , غسل , رختشویی

فارسی به عربی

غسل

انتقاع، انخفاض، غسل، غمر، وضوء

لغت نامه دهخدا

غسل

غسل. [غ ِ] (اِخ) موضعی است به دیار بنی اسد. (منتهی الارب) (از تاج العروس). امرؤ القیس گوید:
تربع بالستار ستار قدر
الی غسل فجادلها الولی.
(تاج العروس).
|| ذات غسل. رجوع به ذات غسل شود. || ذوغسل. رجوع به ذوغسل شود.

غسل. [غ َ] (ع مص) شستن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه ٔ جرجانی). مطلق شستن هرچیز که باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). تطهیر با آب و زایل کردن چرک و مانند آن با روان کردن آب بر آن. (از اقرب الموارد). || محو کردن و از میان بردن نوشته. (دزی ج 2 ص 212). || غُسل الفرس (مجهولاً)، خوی آوردن اسب. (منتهی الارب). عرق کردن اسب. (از قطر المحیط). || غسل کسی، زدن پس دردناک گردیدن. (منتهی الارب). زدن کسی و به درد آوردن او را. (اقرب الموارد). || غسل با زن، بسیار گائیدن. (منتهی الارب). بسیار جماع کردن با زن. (از قطر المحیط). || غسل فحل بر ناقه، بسیار جستن گشن بر ناقه. (منتهی الارب) (از قطر المحیط). || (هذا) لغسل رأسک، اشاره به تحفه بودن چیزی است. شاهزادگان هندی وقتی پولی به عنوان تحفه به کسی میفرستادند پیغام میدادند که: (هذا) لغسل رأسک. (دزی ج 2 ص 211).

غسل. [غ ُ س ُ] (ع مص) به معنی غُسل. (منتهی الارب). سر شستن.شست و شوی تمام بدن. لغتی است در غسل و اسم است از غَسَل َ. (اقرب الموارد). || شستگی. (منتهی الارب). غُسل. رجوع به غُسل شود. || آب غسل. || خطمی. (منتهی الارب) (قطر المحیط).

غسل. [غ ُ] (اِخ) موضعی است به جانب راست سمیراء. (منتهی الارب). کوهی است در طرف راست سمیراء، و در آنجا آبی است. که آن را غُسله گویند. (از معجم البلدان).

غسل. [غ ُ] (ع مص) تطهیر با آب و زایل کردن چرک و مانند آن با روان کردن آب بدان. و این کلمه مصدر است و بعضی آن را اسم مصدر از اغتسال دانسته اند. (از اقرب الموارد). روان شدن آب است به طور اطلاق. (کشاف اصطلاحات الفنون). اغتسال. شستن. || در شرع به معنی روان شدن آب بر تمام بدن است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). شستن تمام تن. (بحر الجواهر). شست و شوی تمام بدن. (غیاث اللغات). شست و شو کردن تمام بدن و سر شستن، و با لفظ زدن و برآمدن و کردن و دادن استعمال شود وپسین را (غسل دادن را) اکثر بر میت اطلاق کنند. (از آنندراج). شستن همه ٔ تن بدانسان که در شرع آمده است.شستن تمام بدن پس از نیت آن است. غسل به دو قسم ارتماسی و ترتیبی تقسیم میشود: غسل ارتماسی عبارت است: از فروبردن تمام بدن یکمرتبه در آب، و غسل ترتیبی عبارت است از شستن اعضای بدن به تدریج، بدان طریق که ابتداء سر و گردن و بعد نیمه ٔ راست بدن و سپس نیمه ٔ طرف چپ آن شسته شود. در هر دو قسم از غسل ارتماسی و ترتیبی نیت یعنی توجه به عمل و قصد تقرب به خدا لازم است و این معنی باید مقارن شروع به عمل انجام گیرد. غسل های واجب عبارتند از: غسل جنابت، غسل حیض، غسل استحاضه، غسل نفاس، غسل میت، غسل مس میت. غسل دادن و همچنین کفن و دفن کردن میت بر هر کس واجب کفائی است.
در کتاب شرایع، کیفیت غسل میت چنین آمده است: در غسل میت نخست واجب است که از بدن مرده نجاست را زایل کنند پس از آن او را به آب سدر بشویند و از سر وی شروع کنند پس از آن طرف راست و سپس طرف چپ را بشویند.بعد با آب کافور شست و شو دهند و در مرتبه ٔ سوم با آب خالص بشویند، و روا نیست که به اقل غسلات مذکور کفایت کنند مگر آنکه ضرورت باشد، و هرگاه سدر و کافور نباشد با آب خالص غسل دهند. (از کتاب الشرائع چ 1311ص 10). و در مس میت غسل وقتی واجب میشود که اولاً میت انسان باشد ثانیاً مس بعد از سرد شدن بدن میت و قبل از غسل آن صورت گیرد. غسلهای دیگر به همان ترتیب است که در غسل جنابت گفته شد، برای تفصیل رجوع به مدخل طهارت و النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی کتاب اول شود. || (اِ) آب غسل. (منتهی الارب). آبی که بدان غسل کنند. (بحر الجواهر). الماء الّذی یتطهر به. ج، اغسال. (اقرب الموارد). || شستگی. (منتهی الارب). || خطمی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). غِسل (اقرب الموارد).

غسل. [غ َ س ِ] (ع ص) مردی که با زنش بسیار جماع کند. (از تاج العروس).

فرهنگ عمید

غسل

(فقه) شستشوی تمام بدن طبق دستور شرع، همراه با نیت و برای نزدیکی به خداوند،
شستن و در آب فروبردن چیزی برای زایل ‌ساختن نجاست یا چرک آن،
* غسل ارتماسی: [مقابلِ غسل ترتیبی] (فقه) غسلی که در آن تمام بدن یک‌مرتبه در آب فرو‌برود،
* غسل ترتیبی: (فقه) غسلی که در آن تمام بدن به‌صورت تدریجی و با شیوۀ خاصی (ابتدا سر‌و‌گردن، بعد طرف راست، و سپس طرف چپ بدن) شسته می‌شود،
* غسل تعمید: در آیین مسیحیت، غسل دادن کودکان و کسانی که به‌ دین مسیح می‌گروند با آیین مخصوص،
* غسل جنابت: (فقه) غسلی که مردان پس از جُنُب شدن به‌جا می‌آورند،
* غسل حیض: (فقه) غسلی که خانم‌ها پس از پاک شدن از حیض به‌جا می‌آورند،
* غسل دادن: (مصدر متعدی)
(فقه) غسلی که در آن بدن میت طبق دستور شرع، و با شیوۀ خاصی (ابتدا سر‌و‌گردن، بعد طرف راست، و سپس طرف چپ بدن) شسته می‌شود، غسل میت،
شستشو دادن، شستن،
* غسل کردن: (مصدر لازم)
(فقه) شستشوی تمام بدن طبق دستور شرع، همراه با نیت و برای نزدیکی به خداوند،
(مصدر متعدی) = * غسل دادن
* غسل مسّ میت: (فقه) غسلی که به سبب تماس با میت واجب می‌شود،
* غسل میت: (فقه)
* غسل دادن
(فقه) [مجاز] = * غسل مسّ میت

فرهنگ فارسی آزاد

غسل

غُسْل، در فقه اسلامی شستن بدن می باشد که اگر از سر و گردن شروع شده و سپس طرفهای راست و چپ شسته شود «غسل ترتیبی» است و اگر بیکبارگی در آب فرو روند «غسل اِرْتِماسی» است،

معادل ابجد

نوعی غسل

1226

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری